۱۴۰۴.۰۶.۲۹

فیلم «ناتور دشت» به سراغ سوژه‌ای می‌رود که پیشاپیش بار عاطفی و اجتماعی بالایی دارد. دست گذاشتن بر رویدادی که در حافظه عمومی تازه است، جسارت می‌خواهد؛ چراکه هم خطر شعارزدگی وجود دارد و هم امکان لغزیدن به ورطه ملودرام اغراق‌آمیز.

به گزارش روابط عمومی حوزه هنری و به نقل از روزنامه جوان، در حافظه جمعی جامعه ایران، برخی رخدادها فراتر از حادثه‌ای فردی یا محلی جایگاه پیدا می‌کنند؛ به نمادهایی بدل می‌شوند از رنج‌ها و امیدهایی که مردم در لحظات حساس تجربه کرده‌اند. ماجرای «گم‌شدن یسنا، دختر بچه ترکمن صحرایی» از همین دست بود؛ حادثه‌ای که نه تنها خانواده‌ای را به کام اضطراب و دلهره فرو برد، بلکه موجی از همدلی ملی را برانگیخت. در روزهایی که خبرها اغلب با تلخی و شکاف همراه بود، گم‌شدن یسنا همه ایرانیان را یکصدا کرد؛ رسانه‌ها، مردم عادی، شبکه‌های اجتماعی و نهادهای مسئول همگی به دنبال سرنخی بودند تا دختربچه کوچک دوباره به آغوش خانواده بازگردد. این رخداد واقعی، نقطه عزیمتی شد برای فیلم «ناتور دشت» ساخته مهدی خردمندان، فیلمی که با حمایت حوزه هنری تولید شد و می‌کوشد قصه‌ای شخصی را از رهیافت یک تجربه اجتماعی بازنمایی کند.

بازآفرینی یک حادثه واقعی

فیلم «ناتور دشت» به سراغ سوژه‌ای می‌رود که پیشاپیش بار عاطفی و اجتماعی بالایی دارد. دست گذاشتن بر رویدادی که در حافظه عمومی تازه است، جسارت می‌خواهد؛ چراکه هم خطر شعارزدگی وجود دارد و هم امکان لغزیدن به ورطه ملودرام اغراق‌آمیز. خردمندان با هوشمندی تلاش کرده از این دام‌ها فاصله بگیرد. او به جای تمرکز صرف بر رنج خانواده یا جنبه تراژیک ماجرا، روایت خود را بر همبستگی اجتماعی بنا می‌کند: اینکه چگونه ناپدیدشدن یک کودک در منطقه‌ای دورافتاده، مرزهای جغرافیایی، قومی و زبانی را درنوردید و ایرانیان را به یک صدا بدل ساخت.

فیلم البته صرفاً بازسازی خطی ماجرا نیست. بیشتر از آنکه یک مستند داستانی باشد، یک درام اجتماعی است که با استفاده از عناصر سینمایی ـ قاب‌بندی‌های دقیق، ریتم حساب‌شده و موسیقی همراه ـ تلاش دارد تجربه‌ای احساسی برای تماشاگر بسازد. کارگردان به‌خوبی می‌داند مخاطب پیشاپیش پایان ماجرا را می‌داند (پیدا شدن یسنا)، بنابراین تعلیق فیلم نه در «چه اتفاقی خواهد افتاد»، بلکه در «چگونه این تجربه جمعی شکل گرفت» است.

زبان سینمایی و شخصیت‌پردازی

از منظر سینمایی، «ناتور دشت» فیلمی است ساده، بی‌پیرایه و نزدیک به واقعیت. استفاده از لوکیشن‌های بومی در ترکمن‌صحرا و توجه به جزئیات فرهنگی و زبانی منطقه، به فیلم رنگی از واقع‌گرایی بخشیده است. شخصیت‌ها نه قهرمانان بزرگ که مردمی عادی‌اند؛ همین امر باعث می‌شود تماشاگر به راحتی با آنان همذات‌پنداری کند.

نقطه قوت فیلم در شخصیت‌پردازی مادر یسناست؛ زنی که میان امید و یأس، اضطراب و ایمان، مدام در نوسان است. حضور او نه تنها محور عاطفی داستان را شکل می‌دهد، بلکه نماینده هزاران مادری است که در لحظات بحرانی، تاب‌آوری و عشق‌شان جامعه را به حرکت درمی‌آورد. در مقابل، نقش رسانه‌ها و نیروهای جست‌وجوگر نیز به تصویر کشیده می‌شود؛ گاهی با نقد تلویحی نسبت به هیاهوی رسانه‌ای و گاهی با تأکید بر اهمیت همدلی مردمی.

از نظر میزانسن، خردمندان بارها از قاب‌های باز و نماهای جمعی استفاده می‌کند تا بر حضور مردم و اجتماع تأکید کند. صحنه‌هایی که در آن گروه‌های داوطلب در کوه و دشت به جست‌وجو می‌پردازند، به نوعی تصویری از «ملت به‌مثابه یک خانواده بزرگ» می‌سازند؛ تصویری که کمتر در سینمای اجتماعی ایران با چنین وضوحی بازنمایی شده است.

حواشی موضوعی و اهمیت اجتماعی ماجرا

اما ارزش «ناتور دشت» تنها در جنبه سینمایی آن نیست. این فیلم بر بستری بنا شده که خود به‌تنهایی موضوعی برای تحلیل اجتماعی است. ماجرای گم‌شدن یسنا در واقع یکی از معدود مواردی بود که شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌های رسمی هم‌صدا شدند. در روزگاری که اغلب اخبار بر طبل اختلاف و واگرایی می‌کوبد، این حادثه نشان داد، جامعه ایرانی همچنان ظرفیت بالایی برای همبستگی و مسئولیت جمعی دارد.

فیلم با بازنمایی این تجربه، یادآور می‌شود بحران‌ها می‌توانند نه تنها تهدید، بلکه فرصتی برای بازسازی اعتماد اجتماعی باشند. همدلی برای نجات یک کودک، تبدیل شد به نمادی از «هم‌سرنوشتی ملی». این پیام، در شرایطی که جامعه با مسائل اقتصادی و فرهنگی پیچیده روبه‌روست، بیش از پیش اهمیت می‌یابد.

از سوی دیگر، پرداختن به این موضوع از سوی یک نهاد فرهنگی، چون حوزه هنری نیز قابل تأمل است. سینمای ایران کمتر به سراغ روایت‌های الهام‌گرفته از وقایع روز می‌رود؛ چه بسا هراس از حساسیت‌های اجتماعی یا دشواری‌های تولیدی مانع آن می‌شود. «ناتور دشت» نشان داد می‌توان با نگاهی مسئولانه و پرهیز از جنجال‌سازی، به سراغ سوژه‌های واقعی رفت و آنها را در قالبی هنری بازآفرینی کرد.

نسبت واقعیت و سینما

یکی از پرسش‌های مهم در مواجهه با چنین آثاری این است: آیا بازآفرینی یک واقعه واقعی در قالب فیلم، آن را به دام بازنمایی سطحی نمی‌اندازد؟ در «ناتور دشت»، پاسخ تا حدی مثبت است؛ چراکه فیلم‌ساز بیش از هر چیز به جنبه انسانی و احساسی ماجرا توجه کرده و از ورود به لایه‌های عمیق‌تر اجتماعی یا نقد ساختارها پرهیز کرده است. با این حال، همین انتخاب می‌تواند از منظری دیگر فضیلت باشد: فیلم نمی‌خواهد یک گزارش تحقیقی یا نقد اجتماعی همه‌جانبه باشد، بلکه می‌خواهد یک تجربه جمعی را در حافظه سینمایی ثبت کند.

ناتور دشت خردمندان، به این معنا، بیش از آنکه درپی تحلیل باشد، درپی «یادآوری» است. یادآوری اینکه جامعه ما توان هم‌دلی دارد؛ یادآوری اینکه رنج یک کودک می‌تواند مرزهای قومی و جغرافیایی را درنوردد و یادآوری اینکه امید همچنان امکان‌پذیر است.

جایگاه در سینمای اجتماعی ایران

اگر سینمای اجتماعی ایران را در دهه‌های اخیر مرور کنیم، اغلب با آثاری مواجهیم که بر «فقر، شکاف طبقاتی، خشونت یا بحران‌های اخلاقی» تمرکز کرده‌اند. «ناتور دشت» در این میان اثری متفاوت است؛ چراکه به جای تأکید بر واگرایی‌ها، بر همگرایی اجتماعی انگشت می‌گذارد. همین تفاوت لحن، آن را به تجربه‌ای تازه بدل می‌کند.

البته نمی‌توان از ضعف‌های فیلم هم گذشت. ریتم کند در برخی بخش‌ها، تکرار موقعیت‌ها و فقدان پرداخت عمیق‌تر به شخصیت‌های فرعی از جمله کاستی‌هایی است که می‌تواند تماشاگر را خسته کند. همچنین، پایان‌بندی فیلم با وجود بار عاطفی بالا، کمی شتاب‌زده به نظر می‌رسد. اما در مجموع، قوت پیام و اصالت سوژه بر این ضعف‌ها می‌چربد.

«ناتور دشت» بیش از آنکه صرفاً یک فیلم باشد، یادمانی سینمایی از یک تجربه ملی است. مهدی خردمندان توانسته با زبانی ساده و صادقانه، ماجرایی واقعی را به تصویری هنری بدل کند که هم دل‌نشین است و هم اندیشیدنی. فیلم نشان می‌دهد سینما، فراتر از سرگرمی، می‌تواند حافظه جمعی یک ملت را ثبت و بازتولید کند.

اگر روزی دوباره بخواهیم به یاد بیاوریم که چگونه مردمان از نقاط مختلف ایران برای نجات دختری کوچک هم‌صدا شدند، کافی است «ناتور دشت» را به یاد آوریم؛ فیلمی که نه فقط روایت یک گم‌شدن، بلکه تصویرگر یافتن دوباره امید و همبستگی است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha